اتفاقی که چند شب گذشتهای که از تهران به ساری میومدیم افتاد، اونقدر تو ذهنم موند که تصمیم گرفتم مکتوبش کنم.
به شخصه خودم خیلی راننده خوبی نیستم و خیلی وقتها قانونمند عمل نمیکنم. اما حداقل گردن کسی نمیوفتم که چرا نمیزارین هرطور که دلم میخواد رانندگی کنم. اما از منظر رانندگی، بنظرم بیشعورترین افراد چند دسته هستند:
دسته اول؛ اونهایی که تو جاده وسط سبقت هستی، هی چراغ میدن که برو کنار؛ مطمئنم اگه به یه حیوون (حتی از طریق شرطی شدن) رانندگی یاد بدیم، وقتی میبینه یه ماشین داره خودش سبقت میگیره، دیگه هی چراغ نمیده و بیقراری نمیکنه، چون واضحه که خب خودش هم وسط سبقت هستش و جا نداره که کنار بشکه که بتونه بره. قضیه وقتی بدتر میشه که تو آروم هم رانندگی نمیکنی و حداکثر سرعت مجاز رو داری. تفسیر قضیه این میشه: ببین تو داری صحیح رانندگی میکنی و در حال سبقت هم هستی، ولی زودباش بکش کنار من میخوام تندتر برم عجله دارم، زود باش دیگه، برو کنار، باتوئم. سوزش قضیه وقتی بیشتر میشه که حین یا بعد سبقت گردنی که امیدوارم بره زیر گیونتین رو چنان کج میکنن و با نگاه محکومت میکنن، انگار با سرعت ۲۰ کیلومتر/ساعت داشتم تو خط سبقت یه آزادراه رانندگی میکردم.
دسته دوم؛ (در تهران بیشتر اتفاق میوفته) اونهایی که واقعا منتظرن ۱ ثانیه دیر حرکت کنی که بوق بزنن. برفرض وسط ترافیک هستی و ماشین جلویی حرکت میکنه، یه لحظه اگه دنده ماشین راحت جا نره و مجبور شی تلاش مجدد کنی، ایشون بوق رو زدن. واقعاً در تمامی موارد یه فحش سنگین بهشون میدم، خوب میکنم که فحش میدم، اصلاً هم پشیمون نمیشم.
دسته سوم؛ اونهایی که از روبرو دارن میان و چراغ ماشین …شون رو از نوربالا در نمیارن و مستقیم میزننش تو چشمت. اگر سهواً هستش که میبخشیم، اما اگه از روی بیتفاوتی و اهمیت ندادن اینکار رو میکنند، امیدوارم بر اثر چنین کاری به بلایی سرشون بیاد. یا حتی کور شن که دیگه نتونن رانندگی کنن. چون واقعاً تو جادههای کوهستانی و بدون روشنایی، این حرکتشون خطرناکه و کاملاً دید رو مختل میکنه.
دسته چهارم؛ اینهایی که میبینن جلو راه نیست و خودت هم نمیتونی سبقت بگیری. ولی باز هم شلوغش میکنن و آخر هم میخوان از راست سبقت بگیرن. در اینجور مواقع اگه خانواده همراهم باشن شاید مراعات کنم (شاید)، اما عموماً خودم یهو گازشو میگیرم که نتونه سبقت بگیره. یا وقتی سبقت گرفت میرم پشت سرش، حالا من نور بالا میزنم …
اما اون اتفاق مربوط به گزینه اول میشد، من خودم با سرعت ۱۰۰ – ۱۱۰ تا داشتم سبقت میگرفتم، یه سمند از پشت هی چراغ میداد. انتظار داشت من بزنم کنار، ترمز بگیرم و پشت ماشینهای کُند رو گیر بیوفتم، تا ایشون به ادامه مثل حیوون رانندگی کردنش بپردازه. منم محل ندادم و هرچقدر دلم میخواست سبقت هامو گرفتم، وقتی جلو خالی شد، راه دادم که خبر مرگشو ببره. به جرات میگم بیش از ۹۰ درجه گردنش رو کج کرده بود و تو ماشین رو میدید!! اون لحظه آرزو کردم ای کاش گردنت بشکنه که اینطور نگاه نکنی.
پ.ن: عنوان به یاد جمله معروف پدربزرگم 🙂 روحش شاد.