اخیرا مشغول یه خونهتکونی یا شاید بهتر باشه بگم انبارگردانی بودیم. کلی وسایل و جعبههای کتاب و جزوه و خرتوپرت که کنار افتاده بود رو داریم سروسامون میدیم. از اونجایی که حجمشون خیلی زیاده، کار خستهکنندهایه ولی این بین چیزهایی پیدا میکنی و میبینی که خیلی نوستالژیک و جذابن. پشت خیلیهاشون کلی خاطره هست. سالهای رفتهای که زندگیشون کردیم رو میبینم و یه حس خاصی نوستالژیک و در عین حال ناراحت شدن و حسرت خوردن سراغ آدم میاد. خودم واسم سخته قبولش که اینها متعقل به صدرای حدود ۱۰ الی ۱۵ سال پیشه!
از قضا داشتم یه آهنگ محبوبم از همایون رو گوش میدادم که به چند مورد خاصتر برخوردم که اصلا انتظار دیدنشون رو نداشتم. کاش میشد همشون رو همیشه نگه دارم و همیشه هم تمام خاطرات و لحظاتشون باهام باقی بمونن… ولی حیف که مشکل، مشکل فضاس. چه فضای فیزیکی، چه فضای پردازشی حافظه … علل حساب چندتارو عکس گرفتم. آهنگه هم میذارم پسزمینه.