بعنوان فردی بی سواد در زمینه ی موسیقی مینوسیم. کسی که شاید ملاک اصلیش از موسیقی خوب و بد عموما مربوط سلیقه ی شخصیش باشه. فردی بی خبر از اصول و قواعد موسیقی، نُت، ریتم، تهیه، دستگاه و و و و …. اما فردی باخبر از کم سوادی خودش. البته ناگفته نمونه که خیلی از گرایشات و سلایق و تعصبات فردی جهت دهنده ی متن ها هستن و طبیعتا منم تحت تاثیر اینها قرار دارم.
بنظر من کلا موسیقی خوب و بد رو از دو جهت میشه تعیین کرد. اول اینکه بر اساس تئوری های موسیقی بررسی بشه، دوم اینکه هرکس طبق سلیقه شخصی خودش نظر بده و بگه این قطعه با سلیقش میخوره یا نه. طبیعتا برای گزینه ی اول، سواد موسیقی لازمه و سند و مدرک و نیازمند کار حرفه ایه. راه دوم هم که فقط “نظر” هستش و نمیشه باهاش تصمیمی بر “خوبی و یا بدی” اثر گرفت. یا برچسبی به آهنگ و هنرمند اجرا کننده زد.
اینها رو از جهت مخاطب و شنونده ی اثر گفتم. اما از بابت سازنده ی اثر، به نظر من حالا اینکه چه برای کسب و کار درآمد کسی خوانندگی کنه، که برای کسب شهرت، چه برای دل خودش، نیاز به انگیزه داره. هنر از دل میجوشه، روح داره، پس زورکی نمیشه آهنگی ساخت و انتظار داشت مخاطب بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه.
نسل های فعلی ایرانی ها تجربه ی موسیقی خاصی ندارن. در جامعه ای تا چند سال پیش وقتی هندفزی گوشت بود تو خیابون به چشم این میدیدنت که داری خودتو میگیری و کلاس میزاری. اکثر خواننده های مورد علاقه ی مردم غیرمجاز و به اصطلاح زیر زمینی هستن و مردم حتی حاضر نیستند برای گوش دادن به آهنگ های مورد علاقشون مبلغی رو پرداخت کنن، نمیشه ادعای وجود فرهنگ موسیقی کرد. از این رو، شاید بشه ادعا کرد که سواد موسیقی مردم کافی نیست و اینکه مردم به اندازه کافی و متنوع آهنگ نشنیدن که گوش تیزی در زمینه موسیقی داشته باشن و بین خوب و بد و بهتر و بدتر رو بصورت تجربی و با مقایسه فرق بزارن. پس شاید بشه گفت رویکرد اول، که همون رویکرد تئوری و علمی به موسیقی بود هنوز جای خاصی تو جامعه ی ایران نداره. بنظر میاد که مورد دوم – رویکرد سلیقه ای – در حال حاضر رویکرد غالب جامعه بر موسیقی باشه. اما قضاوت در مورد یک اثر، تنها بر اساس سلیقه اصلا عادلانه نیست. مثلا تابلو های نقاشی پست مدرن رو در نظر بگیرین، وقتی ما – بعنوان مردم عوام – تابلو رو بدون هیچ پیش زمینه ذهنی ببینیم، شاید تو دلمون بخندیم و تمسخرش کنیم، اما افراد حرفه ای، طور دیگری به قضییه نگاه میکنند. پس بهتره در مورد هر زمینه ای، اظهار نظر و قضاوت رو به اهل فن بسپاریم. کافیه بخش نظرات آهنگ های منتشر شده رو ببینید. نظراتی امثال عــــــــــــــــــــالیه، فوووق العادس، آشغاله، قدیم بهتر بودی، چـرت، ر*دی و … کم دیده نمیشن. در مورد این نوع رویکرد هم تخصص عمیقی در افراد ایرانی وجود داره که شاید بخاطر شرایط و محیط سیاسی و دینی اطراف باشه که امثال این واکنش ها زیاد دیده میشن. همین شاید باعث شده برچسب زدن، تعیین تکلیف، ابراز نظر شخصی و سلیقه ای در ایران کاملا عادی جلوه کنه.
انگیزه ی اصلی نوشتن این متن بعد از خوندن کامنت ها و نظرات مردم در نقد از آهنگ “رضا خان ” از محسن نامجو در من ایجاد شد. البته نظرات مربوط به آثار نامجو، بعنوان خواننده ی محبوبم رو همیشه دنبال میکنم و این نوع نظرات فقط در مورد این آهنگ نبودن و در گذشته هم شاهدش بودم، اما در این مورد خاص ، خیلی بیشتر بوده. آهنگ رو میتونین از اینجا گوش بدین. چیزی که میخوام بگم مختص این آهنگ نیست و کلا جریان موسیقی نامجو مد نظرمه و واکنش ها به ایشون. از شدت این واکنش ها همین بس که نامجو نوشته ای در این مورد منتشر کرد و پاسخ برخی انتقادات رو داده. بخشی از نوشته ها رو نقل و قول میکنم. پیشنهاد میکنم متن کامل نوشته ی ایشون رو به هیچ وجه از دست ندین.برای رجوع به متن اینجا کلیک کنید.
تجربه قرار گرفتن در برابر سیل تهمت ها و حرف هاى رکیک و تهدید هاى ایمیلى و تلفنى -از کاربران معمولى اینترنت و عشاق سینه چاک ایران و ایرانیت با شناسه هاى کاربرى اى چون “مبارز نستوه” یا “فرهنگ آریامنش” گرفته تا تیمسارهاى ٧٠-٨٠ ساله اعلیحضرت همایونی که تمایلات شهوانى شان را در پیغام گیر تلفن، نسبت به نزدیکان اناث بنده ابراز مى کردند، بسیار بیش تر از آن که درد آور و شکننده باشد، آموزنده بود.
چقدر برای هنرمند میتونه سخت باشه که بعد از انتشار چندین آلبوم، چندیـــن کنسرت، چندین و چنـد آهنگ و چندین کلاس و مقالات پیرامون موسیقی ایرانی، کسی که سوال موسیقیش در حد تماشای آکادمی موسیقی گوگوش باشه در مورد بگه “فلانی خوندن بلد نیست، همش خارج از ریتم میخون.” “فلانی بلد نیست حتی سازش رو کوک کنه”. و امثال این نظرات … برای یک هنرمند، بعد از چنین واکنش هایی، چه روحیه و انگیزه ای برای ادامه ی کار میمونه؟ نقد فنی قابل پذیرش هستش، اما نقد و توهین احساسی، جز تخریب روحیه چیز خاصی به همراه نداره. من اگر جای نامجو باشم، به خودم میگم واسه کی دارم کار میکنم؟ بقول مثال معروف، *** چه داند ارزش نقل و نبات. البته، این مسئله نامجو رو هم آزار داده و میده، تا حدی که میگه:
در تمام این چند ساله، کدام منتقد موسیقى به چیزى فراتر از همه آنچه خودم در زمینه نظرى کارهایم حرف زده ام اشاره کرده است ؟ من خودم را از کدام “نقد هاى عمیق تر” محروم کرده ام؟ مى توانید یک منتقد موسیقى نام ببرید که هم علاقمند به نقد و بررسى موسیقى هاى تجربى جدید ایرانى -از جمله کارهاى محسن نامجو – باشد و هم زبان موسیقى بداند؟ آنقدر گوش حساسى داشته باشد که بفهمد، آلبوم “نارنگى ” توسط چه کسى و با چه مزیت ها و ایراداتى میکس و مستر شده است؟ پس نویسنده محترم هم مثل همان دیگران -اعم از خواص و کاربران فیس بوک- خود را مجاز به نظر دادن در هر عرصه اى مى داند، بدون آنکه در نظر داشته باشد، آنچه باعث نفرت و طرفدارى از قطعه رضا خان مى شود، نقد هنرى نیست، بلکه بحث فقط راجع به مضمون کلمات است و در نقد موسیقى، مضمون تنها یکى از عوامل -آن هم فرعى – در کنار صدادهى اثر، سطح تکنیکى کار، سطح تولید (پروداکشن)، موزیکالیته، ضعف و قدرت خواننده، گام یا گام هایى که اثر در آن اجرا شده، مسئله ریتم، رویکرد ریتمیک اثر و چگونگى اقبال آن در جهت آن رویکرد است. ز ایشان و دیگران – مى خواهم یک نقد عمیق- به من نشان دهند، من قول مى دهم که حفظ روحیه دانشجویى، باعث شود که خود را حتما از آن محروم نکنم.
همینطور که خود نامجو هم گفته، من هم هیچ جا ندیدم که کسی سعی کنه این آهنگ رو از نظر “موسیقی” به چالش بکشه. “فقط چون این آهنگ مطابق تصورات و تمالیات ذهنی گروه زیادی از مردم نبوده (شاید هم توهمات) ” به راحتی شروع به توهین به سبک موسیقی، زندگی شخصی، خانواده، صدا، قیافه، آهنگ و … نامجو کردند. البته عموم متعرضین طبیعتا افراد حامی سلطنت بوده و هستند که در فضای اجتماعی اسطوره پرور ایران، ترجیح دارن بت اسطوریشون رضاخان باشه و ازش فردی بی عیب و نقص ساخته اند و سپهری از توهم دور ایشون کشیدن که هرگونه نکته نظر منفی و انتقادی، هرچند مستند، نتونه تماسی با شخصیت ایشون داشته باشه.از گذشته هم ایرانی ها عادت به اسطوره سازی و پرستی داشتن، از همون خــــــیلی وقت پیش ها بگیرین و رستم و سهراب تو شاهنامه، چه کل کل قرمز و آبی ها سر اینکه ما اسطوره داریم و شما ندارین، واسه ما بهتره و این داستانها … نامجو در جایی بیان کرده بوده که اعتراضش با این آهنگ، بابت ورود ماست مالی شده و با زور مدرنیته به ایرانی هستش که آمادگی پذیرش این تحول رو نداشته و عاقبت به انقلاب کشید و همواره عواقبش رو شاهدیم. البته، در نوشته ی فوق ، نامجو اضافه میکنه:
تعریف ساده کار من این است: شوخى با دستگاه چهارگاه گرفته تا شوخى با رضاخان. خدمت کوچکى براى برون رفت از توهم خود بزرگ بینى ملى و تاریخیمان. من اینگونه مى توانم و بلدم – از طریق فروریختن همه ثابت ها جلوى آینه بى رحم تقدیر ملى-شاید، و تنها شاید کمکى به نسل -واقع بین تر-فردا بکنم.
البته شخصا با اصل سطلنت دوستی مشکل دارم. در عصر آزادی و دموکراسی، چطور کسی تا این حد خودشو رو میتونه کوچیک کنه و بطور مشتاقانه خواهان کسی باشد که اون فرد بهش امر و نهی کنه و محدودش کنه.
البته شاید این سوال پیش بیاد که شاید درست باشه که مردم سواد موسیقی ندارند، اما این دلیل بر خوبی آثار هنرمند و عدم درک اونها توسط مخاطب نمیشه. در مورد نامجو عرض میکنم، ایشون برای افزایش سواد موسیقی مردم اقدام به انتشار فیلم های سخرانی های خود در دانشگاه های مختلف آمریکا کرده تا عموم مردم هم از این گفته ها بهره ببرند و درک بالاتری از آثار خود ایشون به دست بیارن. لینک سخنرانی هایی که تاکنون منشتر شده اند:
۵ نظر
Erkin
آقا نامجو چرته دیگه، قبول کن! 😀
بابا اینقدر حساس نباش. همین که خودت حال میکنی و گوش میدی کافیه دیگه. بقیه رو چیکار داری؟ بذار هرچی میخوان بگن. 😉
Sadra
مسئله ی یه نامجو نیست؛ هرکی میاد یکم متفاوت عمل کنه اینجور جلوش جبهه میگیرن -_-
Erkin
خب بگیرن! مگه جبهه گرفتن اونا چه تاثیری داره؟ 😀
Erkin
خب تو هم به خوانندههای مورد علاقشون گیر بده اعصابشون خورد بشه! 😀
Sadra
خفه شو دیگه ارکین 😐
هیچ تاثیری هم نداشته باشه، اعصاب من که خورد میشه 😀