این فامیل دور با تمام مسخره بازیش و شخصیت طنزی که داشت و مثلاً خردسالان ( به گفته ی برنامه ی خودشون، اما به نظر من مخاطب های کلاه قرمزی هرکـــــــــــی باشه خردسالان و کودکان نیستن ) رو خطاب قرار میداده، حرف خیلی قشنگی زده بود:
“در دروازه رو میشه بست، در این دهن رو نمیشه بست.”
قدیمی تر ها هم مثل قشنگی داشتن:
“کم گوی و گزیده گوی”
اما در مورد خودم،
اصولا کم حرفم. نه اینکه گزیده بگم، کلا نمیگم! شاید چون حوصله حرف و بحث ندارم. بخصوص وقتی صحبت جدی باشه، فقطــــــــــ میخوام تمومش کنم. حتی اگه حق داشته باشم، حتی اگه مطمئن باشم، ولی اگر بدونم بحث راه به جایی نمیبره و فقط کار رو داره خراب میکنه گاها حتی به عمدتقصیر و سوء تفاهم رو به عهده میگیرم و عذر خواهی میکنم که حرف تموم شه. شاید یکی از دلایلی که تعداد بحث های جدی که تاحالا کردم انگشت شمار بوده باشه همینه.
حالا برعکس، اگر بحث مسخره بازی و چرت و پرت گویی باشه، شاید پایه باشم قشنگ چند ساعت توهم سازی کنیم.
ناراحتی اصلیم از اینجاس، با تمام تلاشی که در کم گویی دارم یا با تمام گم گویی که بهش عادت کردم، گه گاهی حرف هایی میزنم که حتی میانِ کلام پشیمون میشم و دوست دارم همونجا تمومش کنم. اما دیگه راهیه که افتادی توش و باید تمومش کنی. این مکالمات … درازای ۵، یا حتی ۱۰ دقیقه ای سرشار از بی اطمینانی و تردید خود مکالمه رو هم اگر ندید بگیریم، پشیمانی زورهای بعدش رو نمیشه ندید گرفت. پشیمونی حاصل از بعضی مکالمات چنان سنگین هستش، که نه تنها **نت میسوزه، اون آب و خاک سازنده ی گِل وجودت هم میسوزه!
بعد از همه ی اینها، باز هم خودت میمونی و یچی که واسه گول زدن خودت اسمشو میزاری تجربه. و خط قرمز هایی که واسه خودت میکشی. اما خود کرده را تدبیر نیست و این داستان ها کلا ادامه دارند …
پ.ن: شاید این صحبت ها و مکالمات خیلیی هم موضوعات مهمی نداشته باشن، اما این مخاطب ها هستن که باعث پشیمونی میشن. حالا چه رفتارشون، چه درک پایینشون، بی ربطیشون به موضوع، انتخاب شدن اشتباهشون و یا حتی خیلی چیزهای دیگه. شاید هم بی شعوری شخصیشون!
۲ comments
Erkin
در حقیقت اونا مسخره بازیه، این جنسیت شناسی و اینا، اینا بحثهای جدیان! 😐
Sadra
این متن رو واسه عوام نوشتم …
ولی خودم کاملا در جریان حقیقت ماجرا هستم …