داستان از اینجا شروع شد که دو-سه روزی پدر و مادرم خونه نیستن. طبق روال همیشه، وقتی اینا نیستن فلش رو پر آهنگ میکنم و میزنم به سیستم صوتی خونه و کل روز مزخرفات من پخش میشه و به زندگی میرسم. البته مابقی روزها هم موزیک در حال پخش شدنه، ولی از هندزفری. اما خب هندزفری محدودیت داره، نمیشه دیگه همراه گوش دادن موسیقی با کسی حرف بزنی، غذا بخوری و …. خلاصه اینکه، پری روز فلش رو خواستم پر آهنگ کنم و برنامه رو شروع کنم. همه جوره توش ریختم، از متالیکا، ماریا کری، عرفان، (نامجو که اصلا توش بود از قبل)، همایون شجریان، دنگ شو، Lana Del Rey ، گلچین خارجی، آوریل و … اما در آخرین تلاش ها برای کاملا تا خر خره پر کردن فلش، یاد آلبوم جدید گروه پالت افتادم که تازه دانلود کرده بودم و هنوز وقت نشده بود گوش بدم. و اینگونه بود که این آلبوم هم اضافه شد …
ناگفته نمونه که قدیم یک بار آلبوم آقای بنفش از این گروه رو گوش داده بود، اما طبعا یکبار گوش دادن به یک قطعه موسیقی اصلا کافی نیست.خلاصه اینکه اول آلبوم جدید این گروه که بنام “شهر من بخند” هستش رو گوش دادم و بسیار لذت بردم. دوباره گوش دادم و باز هم لذت بردم. این سری آلبوم اول این گروه که همان “آقای بنفش” هستش رو گوش دادم و باز هم لذت بردم.
لیست ترک های این آلبوم:
۱. یادگار دوست |
۲. والس شماره ۱ |
۳. باز باران |
۴. مثلث |
۵. مقدمه ی خسرو و شیرین |
۶. خسرو و شیرین |
۷. از سرزمین های شرقی |
۸. آقای بنفش |
۹. نگاه کن |
۱۰. درس علوم |
۱۱. هزارتا قصه |
[interactive_banners layout_width=’one_half’ image=’http://pctrs.bptns.ir/11401101001p01.jpg’ icon_pack=’font_awesome’ fa_icon=’fa-music’ fe_icon=” icon_custom_size=” icon_color=” title=’آلبوم آقای بنفش؛ گروه پالت’ title_color=’#ffffff’ title_size=” title_tag=’h6′ subtitle=” subtitle_color=” subtitle_size=” subtitle_tag=’h6′]
آلبوم آقای بنفش (Mr. Violet) اولین آلبوم این گروه است که در فروردین ۱۳۹۲ منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۱ قطعه است. برای دانلود میتوانید به بیپ تونز مراجعه کنید.
[/interactive_banners]
در آخر هم اینکه، خوبیت نداره لینک دانلود رایگان بزارم. خرید نسخه ی صوتی این آلبوم از سایت بیپ تونز امکان پذیره. به اونجا رجوع کنید:
[qbutton size=”large” style=”white” text=”لینک خرید از بیت توتز” icon_pack=”” fa_icon=”” fe_icon=”icon_cart” icon_color=”f70000″ link=”http://beeptunes.com/album/3421532″ target=”_blank” color=”#030303″ hover_color=”#658ad4″ border_color=”” hover_border_color=”” background_color=”#c0f0ea” hover_background_color=”” font_style=”” font_weight=”” text_align=”center” margin=””]
و اما آلبوم دومی که این گروه اخیرا بنام “شهر من بخند” منتشر کردند
1. یکی بود یکی نبود |
۲. ماهی و گربه |
۳. خانه بر دوش |
۴. درآمد سال تا سال |
۵. سال تا سال |
۶. رنگ شماره ۱ |
۷. لیلی |
۸. شباهنگام |
۹. نیمی از ما |
۱۰. اینجا شهر من نیست |
۱۱. تا صبح فردا |
۱۲. شهر من بخند |
[interactive_banners layout_width=’one_half’ image=’http://pctrs.bptns.ir/963554-11401101032p01.jpg’ icon_pack=’font_awesome’ fa_icon=’fa-music’ fe_icon=” icon_custom_size=” icon_color=’#ffffff’ title=’آلبوم شهر من بخند؛ گروه پالت’ title_color=” title_size=” title_tag=’h6′ subtitle=” subtitle_color=” subtitle_size=” subtitle_tag=’h6′]
آلبوم شهر من بخند ( Tehran, Smile ) در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۲ قطعه است. سبک آلبوم این آلبوم همانند آلبوم قبلی این گروه تلفیقی است.
[/interactive_banners]
[vc_row row_type=’row’ text_align=’right’ css_animation=’element_from_fade’][vc_column width=’1/1′]
خرید نسخه ی صوتی این آلبوم از سایت بیپ تونز امکان پذیره. به اونجا رجوع کنید:
[qbutton size=”large” style=”white” text=”لینک خرید از بیت توتز” icon_pack=”” fa_icon=”” fe_icon=”icon_cart” icon_color=”f70000″ link=”http://beeptunes.com/album/3421532” target=”_blank” color=”#030303″ hover_color=”#658ad4″ border_color=”” hover_border_color=”” background_color=”#c0f0ea” hover_background_color=”” font_style=”” font_weight=”” text_align=”center” margin=””]
[/vc_column][/vc_row]
آثار این گروه برای من یه چیز خاصی داره، و اون هم شباهت با آثار محسن نامجو هستش. وقتی گوش میدم یاد نامجو می افتم. حالا اگر هم بگیم متاثر از آثار نامجو نبوده باشند، راهی که نامجو در موسیقی فارسی باز کرد و به عبارتی خط شکنی که کرد باعث روی کار اومدن امسال پالت و دنگ شو شدن. حالا نامجو ویژگی های خاص خودشو داره، اما ته مایه های اصلی شبیه هم هستن. بنظر من شاید تفاوت اصلی نامجو و امثال پالت و دنگ شو در نگاهشون به شعر در موسیقی باشه. نگاه نامجو به شعر رو از زبان خودش بخونیم:
[blockquote text=’گفت وگوی محسن نامجو و ابراهیم نبوی’ text_color=’#000000′ title_tag=’h4′ width=” line_height=’undefined’ background_color=” border_color=” show_quote_icon=’yes’ quote_icon_color=” quote_icon_size=”]
در ابتدا ابراهیم نبوی پرسید: برخی از افرادی که در حوزههای مختلف هنری کار میکنند، مثلا آقای رضا عابدینی در حوزه گرافیک، یا محمد احصایی و زنده رودی در حوزه نقاشیخط، یا مثلا رضا براهنی در شعر دف و سایر اشعار زبانیاش، یا محسن نامجو در برخی ترانههایش، کلمه فارسی از محتوا و معنی آن جدا میکنند و از شکل کلمه به جای معانی آشنای کلمه استفاده میکنند. نامجو شعر فارسی را تقطیع میکند، یا به جای شعر از کلمات آن استفاده میکند، یا گاه از صوت و لفظ شعر بهره میبرد. آیا علت این کار ناسازگاری شعر فارسی و بی تناسب بودن آن با نوع موسیقی نامجو است؟ یا نوعی استفاده فرمالیستی از زبان است؟ چه علتی برای این شیوه استفاده از شعر و کلمه فارسی در موسیقی نامجو وجود دارد؟
محسن نامجو: این کار من یک رفتار عمدی است، با یک هدف خاص به شعر با رویکرد زبانی، یعنی در واقع به ویژگیهای زبانی و نه معنایی. این همان چیزی است که در زبان انگلیسی با واژه Sign گفته میشود نه Meaning یا در فارسی همان لفظ است و نه معنی. این پارادایم مانند خیلی چیزهای دیگر یک امر وارداتی است. مثل شعر نوی ما که مضامیناش میتوانست تحت تاثیر آن اتفاقات فرهنگی باشد که در اروپای قرن بیستم رخ داده است. یا در عرصههای دیگرمان مثل نقاشی، گرافیک، تئاتر که از این فرهنگ مدرن تاثیراتی گرفتیم و برداشتهایی کردیم. این نگاه به شعر نیز در درجه اول متاثر از فرمالیستهای روسیه است.
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب “رستاخیز کلمات” تعالیمی را که میشود از فرمالیستهای روسی آموخت توضیح داده است. نام “رستاخیز کلمات” از عبارتی به همین شکل از شکلوفسکی شاعر روس گرفته شده است. شکلوفسکی معتقد است که در واقع تمام اتفاقاتی که ما در شعر به دنبالش هستیم، برای اینکه آن زنجیره مخاطب، شعر و شاعر را به هم بریزیم با دریایی از کلمات، یا آتشفشانی از کلمات در هم آمیخته که رستاخیزی از کلمات را میسازند فراهم میشود، این دریای کلمات یک بده بستان حسی را میسر میکند که میتواند مخاطب و شاعر را در یک گرداب قرار دهد.
شکلوفسکی گفته که این رستاخیز کلمات را بهتر از هر شاعر دیگری، یک شاعر ایرانی به نام رومی یا همان مولوی خودمان در قرن هفتم ایجاد کرد. و اولین نمونههایش را شما میتوانید از مولوی ببینید. میگوید “ای مطرب خوش قاقا، تو قی قی و من قوقو”. برای فهم این شعر ما میتوانیم در فرهنگنامهها و در متون قدیمی جستجو کنیم و ببینیم که منظور از “قی قی” و “قوقو” چیست. ولی در درجه اول این شعر حسی به ما میدهد که بر آن اساس بناست ما همین شعر را به عنوان یک اثر هنری قبول کنیم. این حس چیست؟ حسی است که ما را در وضعیتی سماع گونه از اصوات قرار میدهد که دارد با یک مطرب و یک نوازنده و یک موزیسین حرف میزند و به او میگوید که تو این صدا را تولید میکنی و من این دیگری را. “تو دق دق و من حق حق، تو هی هی و من هوهو”. البته که در پس “هی هی” و “هو هو” هم معانی وجود دارد، ولی اولین چیزی که به ما میدهد مسئله « لفظ» و « Sign» است. یا موضوع عبور کلمات است از دل حروف. آن ایدهای که از فرمالیستهای روسی آمده، در نگرش آنهاست به موضوع واقعیت؛ واقعیت در عرصه زندگی و واقعیت در عرصه زبان.
نکته اصلی بحث من در این است که چرا موسیقی ایرانی رابطه عاشقانه یکطرفهای با شعر دارد؟ موسیقی دائما دنبال شعر است، این شعر کلاسیک فارسی هم این قدر با تبختر و غرور و افتخار در همه این سالها بالا رفته است، ولی موسیقی ایرانی یک روز توی سرش زدند، روز دیگر نزدند، یک روز خوب بوده، یک روز دیگر بد بوده، زمانی پادشاهی آمده و گفته است آزاد است، زمان دیگر آن دیگری گفته نه، آن یکی علیهش فتوا داده. همبن اتفاقات افتاده تا رسیدیم به اواخر دوره قاجار، یعنی پس از سال ۱۲۸۰ شمسی که این موسیقی به صورت تدوین شدهای که امروز هست به دست ما رسیده و حالا دارد همه معانی وجودیاش را از ادبیات میگیرد.
وقتی که خواننده موسیقی سنتی میخواند که “گداختم که شود کار دل تمام و نشد” تمام این معنی متعلق به شعر است. شعر مثل خانهای است که خواننده موسیقی سنتی حداکثر کاری که میکند، این است که به آن “دکور” میزند. یک خانه را به خواننده موسیقی سنتی میدهند و او فقط دیوارش را رنگ میکند. استاد ایکس که رنگ آبی دوست دارد، خانه را آبی میکند و استاد ایگرگ که رنگ قرمز دوست دارد، خانه را قرمز میکند. ولی اصل خانه همان شعر است که چند قرن است که جلو آمده و همیشه راه معنی را طی کرده.
حالا حرف من این است که نه با شوخی کردن، بلکه با یک روش انتقادی بیاییم با همین اشعار چه شعر قدیم و چه شعر جدید با رویکرد معنایی برخورد کنیم. یعنی ببینیم این کلمات چی اند که در کنار هم مینشینند. مثلا در قطعه “زلف” یک جور با این قضیه بازی میشود و شعر حافظ در آن شخصیت پیدا میکند. در قطعه “زان یار” که سعدی گفته که “عقلم بدزد لختی، چند اختیار و دانش، هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه” سعدی با همه آن عظمتش، یعنی با همه زیباییاش در ریتم، فرم و همه اینها حضور دارد. ما نمیخواهیم به این دست بزنیم. اساتید خیلی بزرگتر از ما و قبل از ما همه این کارها را انجام دادند. ما باید ببینیم که چه بازی دیگری میشود با این کرد. که هم احترامش سرجایش بماند، هم اینکه بتوان از آن دو تا معنی جدیدتر گرفت. با همان نگاه متاثر از فرمالیستهای روسی. به همین دلیل به جای “آن ساقی صبوحی” میشود “ای سا سا سا سا سا” که با این حروف و کلمات بشود هزار معنی صوتی و دنیای جدید را پیش مخاطب قرار داد.
و اما در جایی از همین مصاحبه نامجو درباره ی گروه پالت هم مطبی میگه. با هم میخونیم:
[vc_row row_type=’row’ text_align=’right’ css_animation=’element_from_top’][vc_column width=’1/1′]
(نظر شما درباره ی ) پالت، دنگ شو و گروههای امروز
گروههایی مثل دنگ شو، پالت و گروههایی که امروز دارند کار میکنند، یک وجه مثبت دارند و آن اینکه عصبیت آغازین ما را ندارند. یعنی لزوما برای اعتراض کردن موزیک نمیزنند. موزیک برای موزیک است، موزیک پسزمینه است. من اولین بار که « پالت» را شندیم، اتفاقا داشتم با ماشین دوستی از مسیری به لس آنجلس میآمدم. موسیقی « پالت» را در ماشیناش گذاشت. من دیدم چه خوش صداست. با خودم فکر میکردم اینها کی ان. آن دوست هم از همان اول داشت به من لطف میکرد و میگفت: « تاثیرات خودت را در این موسیقی ببین.» گفتم: این جوری نبین. بگذار گوش کنیم. این گروه یک خوبی دارد و یک بدی، خوبیاش این است که موزیک آنها از عصبیت دوران ما در یک دهه پیش برگذشته است و این خوب است به نظرم. البته یک بدی هم دارند، اینکه نشان دهنده نگاه به جلو نیست. نشان دهنده برگشتن دوباره به « رومانس» است. رومانسی که وقتی « ناز انگشتای بارون تو» آمد، ما دچارش شدیم. ما سالها قبل با آن حالی کرده بودیم. برای چی؟ برای اینکه برای ما یادآور این بود که « شقایق آی شقایق، گل همیشه عاشق» را به یاد میآوردیم. یادآور دورهای بود که از نظر فرهنگی سیر بهتری از پس از انقلاب داشت، من به جنبههای دیگر آن دوره کاری ندارم.
در آن دوره همه چیز داشت شکل میگرفت. موسیقی سنتی هم داشت رشد میکرد. داشت از آن موسیقی سنتی حسین علیزاده و محمدرضا لطفی بیرون میآمد. یعنی جوانهای آن زمان. از طرف دیگر داریوش و ابی و گوگوش هم بودند. تنظیم کنندههایی بودند مثل واروژان، مثل ناصر چشم آذر. نوازندههایی درست و حسابی بودند، ارکستر سمفونیک حسابی که بیست سال بود تاسیس شده بود، ولی جزو بیست تا ارکستر سمفونیک خوب جهان بود. بعد، همه آن آدمها قلع و قمع شدند و خانه نشین شدند. منظورم این است که بدی که موسیقیهای جدید دارد این است که همیشه آدم میگوید یعنی آخرش قرار است بشود همان؟ خوب! همان که بهترینش قبلا هم بود. آیا ملودی ماندگارتر کسی میتواند بسازد که بگوید « من و گنجشکای خونه، دیدنت عادتمونه» ؟ یا هر کدام از این ملودیها. در واقع این یک « رومانس آلترناتیو» است. یعنی همه مشخصات موسیقی پاپ را ندارد، ساازهای متفاوتی با پاپ دارد، ولی همان رومانس را دارد. این نظر من است درباره این چند تا گروه جدید. یک خوبی دارند یک بدی دارند.
[/vc_column][/vc_row]
در آخر، بعد این متن طولانی و مقایسه ها، دو آلبوم فوق رو گوش بدین، خالی از لطف نخواهد بود.