دل‌زدگی

دل‌زده‌ام. احساس پوچی می‌کنم. حوصله درس ندارم. بهتر بگم، حوصله هیچی ندارم.

از بعضی چیزها نمیشه فرار کرد. ذهن هم یکی از اونهاست. حجمه خبری رسانه‌ها که این دوره و زمونه عملاً جریان‌های فکری دنیا رو متاثر خودشون ساخته‌اند و نقششون خیلی برجسته‌تر از تصورات ما هستش باعث شده این ذهنی که میگم همیشه درگیر بمونه. تا اونجایی که شنیدم مردم خیلی از کشورها مثل ما ایرانی‌ها اینقدر درگیر سیاست نیستند. جالب اینه هیچ نقشی در سیاست کشور نداریم، ولی همش درگیرشیم. تاثیر رسانه که می‌گم همینه. چون مارو با این همه خبر بمباران کردن و می‌کنند. دیگه نمی‌تونم به این فکر نکنم که چقدر بدبختم که ایران هستم. هر روز یه خیانت و ننگ دیگه‌ای از این سی‌وچند سال بشنوم که افشا شده. اینکه تمام این دوران از همون اولش هم چقدر پوچ و توخالی بوده، اینکه همون موقع هم همه احمق بودن و خودشون و مارو تو چه چاهی انداختن.

امروز هم که خبر فوت اکبرشاه منتشر شد و همه شکه شدیم. به این فکر میکردم که اگه تا الان ۹۹درصد احساس ناامیدی به ایران داشتم، امشب شد ۱۰۰درصد. خبرهای مختلف در مورد ایشون هم خوندم و واقعاً دیگه الان به هم ریختم. خودمون چند دقیقه اول خیلی شکه بودیم و به عواقب سیاسی قضیه فکر می‌کردیم، اما یکم که گذشت، دیگه همه فقط دنبال این بودن/بودیم که تعطیلی چی شد؟ کی هست؟ درس بخونیم؟ نخونیم؟

امروز درگیر یه امتحانی بودیم که استادش گفته بود نیازی نیست کتاب رو بخونین؛ کافیه هرکس فقط از اون فصلی که ارائه داد چندتا سوال همراه با پاسخ دربیاره و با هم به اشتراک بزارین، منم از همونا سوال میارم. به کلاس ما هم گفت اصلاً نیازی نیست کاری کنین، فلان کلاس سوالات رو طراحی می‌کنند، شما فقط فایل‌ها رو ازشون بگیرین و بخونین، همین. امروز مشغول خوندن اون فایل‌ها بودم. واقعاً ناراحت کننده‌ هست که میبینی دانشجو کارشناسی ارشد یه کشور، اونو تو یکی از به اصطلاح بهترین دانشگاه‌های کشور، از نوشتن یه پاراگراف عاجز هستش. یعنی یه پاراگراف نمی‌تونه بدون غلط بنویسه و منظور خودشو برسونه. حالا غلط به درک، منظور رو هم حتی نمی‌تونه برسونه.

به امتحان بعدی فکر می‌کنم. یه حجم ۲۰۰ صفحه‌ای پر شده از هجویات. کتابی نوشته یکی از اساتید نامدار کشور! ولی وقتی میخوندمش، به معنای واقعی کلمه بی‌ربط و مضحک بود. چقدر بدبخیتم که اساتید صرفاً بخاطر تقویت رزومه‌شون، میان چنین کتاب‌هایی می‌نویسن، امثال این کتاب‌ها در دانشگاه‌ها کم نیستن. و باز چقدر بدبخت‌تریم که اساتید دیگه هم توصیه میکنن که این هجویات رو بخونیم. و باز هم بدبخت‌تریم که هیچ‌کاری در قبال این قضایا از دستمون برنمیاد؛ یه آدم تو سری خور و حرف گوش کن و منفعل: چیزی که میخوان.

شاید بهترین چیزی که حس الان رو بیان کنه، همین آهنگ آدم پوچ از محسن نامجو باشه که اتفاقاً امروز هم موزیک ویدئوش منتشر شده بود. منفجرکننده‌ است:

Mohsen Namjoo · Adame Pooch آدم پوچ
توسط:‌ صدرا
بدون برچسب

۱ نظر

دیدگاهی بنویسید