چند وقتی میشه که نوشتهای ندارم، دلیلش هم مشغله ذهنی هستش. چندین موضوع به ذهنم…
“ما یک نسلیم. یک نسل عصیانزده که به گاه تلاطم آمدهایم و وجود یافتهایم. لب…
کیمیاگر کتابی را که یکی از مسافران کاروان آورده بود، به دست گرفت. جلد نداشت،…
آهنگ فداکاری از الـتــون جـــان رو خیلی وقت پیش گوش داده بودم و ریتمش از…
داستان از اینجا شروع شد که دو-سه روزی پدر و مادرم خونه نیستن. طبق روال…