یکی از دوستان تازگی رفته آمریکا؛ بعد داشتم به این کلمه ی شک فرهنگی داشتم فکر میکردم.
همینجور که باهاش صحبت میکردم، گفتم چطوره خب اونور … گفت خوبه، اما آدم دپرس میشه، هیچکی اصلا نگاهت نمیکنه.
حالا از دید مرد ها ببینیم:
یه پسر یا مردی که اینجا چشم پاکه و بیچاره اصلا هم چشم چرونی نداره، فقط در حد همون عادی و معمول کسایی که از کنارش مثلا تو خیابون رد میشن رو نگاه میکنه. خب این فرد شاید اونجا اصلا هیز و چشم چرون به نظر بیاد!
حالا از دید یک زن:
تو ایران ایشون خیلی با اعتماد به نفس تـــوپ … هرجا رد میشد هزار تا چشم روش بوده؛ وسط خیابون، تاکسی، مترو، فیسبوک و و و و پیشنهادهای پشت سر هم دریافت میکرده و بمبی از اعتماد به نفس بوده. حتی وسط خیابون هم اصلا دست درازی هایی میشده! اما خب وقتی این خانم میره اونور و تو این موقعیتی که کسی هیچکیو کاری نداره اصلا؛ کلا دچار بحرانی روحی میشه احتمالا. حالا اگر فرض رو بر این بگیریم که فرد مهاجر هیچ آشنا، دوست و یا فامیلی اونور نداشته باشه که باز هم اوضاع بدتر میشه …