چند سال پیش تو دانشگاه مازندران یه بازارچه خیریه ای برگزار شده بود. همینطور رفتیم که یه سری زده باشیم. یادمه یه چندتا خرید کرده بودیم. ولی این یکی از غرفه های این بازارچه بود که تاریخ ساز شد: غرفه ی بخت آزمایی. ارکین تو این غرفه بخت خودش رو آزمود و قرعه ای کشید، نتیجه چی بود؟ شورانگیز!
واسه خودمون هم خیلی جالب بود که شورانگیز چی میتونه باشه. ولی کنجکاوی ما دیری نپایید که به جواب رسید، وقتی جایزه ی ارکین رو بهش دادن با شورانگیز آشنا شدیم.
خیلی واسمون جالب و خنده دار بود. ولی شورانگیز بیچاره دست بدافرادی اومده بود و همین باعث شد که عمر طولانی ای نداشته باشه. اولین بلایی که سر شورانگیز اومد تو اتوبوس سرویس دانشگاه بود. به منظور ادای احترام بیشتر به شورانگیز، واسش یه صندلی جداگانه گرفتیم، ولی یهو راننده اتوبوس ترمز کرد و شورانگیز نقش زمین شد. ولی بلای دوم که شورانگیز دیگه از اون جون سالم به در نبرد، پدیده ای بود بنام پفتول ( و شاید هم مفتول ). پفتول و مفتول دو گربه ی پر رو و بازیگوشی بودن که تو حیاط خونه ی ارکین اینها زندگی میکردن. یه روز که ارکین شورانگیز رو برای هواخوری بیرون گذاشته بود، شورانگیز توسط یکی از این دو گربه مورد حمله قرار گرفت، و این تمام چیزی است که می دانیم. از سرگذشت شورانگیز خبری در دسترس نیست. حتی جسد بی جان او هم هیچگاه یافت نشد. تنها چیزی که از او پیدا شد، لباس پاره ی او در باغچه ی خانه بود.
خانم ها و آقایان، این شما و این هم مرحوم مغفور، شورانگیز:
شورانگیز موسیقی کلاسیک گوش میداد.
شورانگیز همیشه به فقرا و ایتام کمک میکرد
شورانگیز در طبیعت پاییزی
نمایی دیگر از شورانگیز
شورانگیز در حال عبور از خیابان
روز اولین حادثه ی وارده بر شورانگیز در اتوبوس
شورانگیز همواره آماده ی جدال بود
شورانگیز برای تمدد اعصاب گاهی روی به دخانیات می آورد. ولی خود برای جبران صدمه ی وارده به محیط زیست، اکسیژن تولید میکرد.
شورانگیز در پارک مینشیند.
شورانگیز بسیار پولدار بود
شورانگیز احساساتی و عاشق بود
شورانگیز بسیار مذهبی بود.
شورانگیز در حال چرت بعد از ناهار
برخی بر این باورند که شورانگیز متاهل بود.
شورانگیز تنها در صف
شورانگیز پا در کفش دیگران میکرد
شورانگیز بسیار زمان شناس بود
شورانگیز گواهینامه ی رانندگی داشت. ولی او هیچگاه رانندگی نکرد
شورانگیز مدتی را به جرم چاقوکشی در زندان سپری کرد
عکس شناسنامه ای شورانگیز.
شورانگیز یکی از طرفداران بازی پرندگان عصبانی بود
شورانگیز و دانشگاه مازندران
سمت راست: پدرخوانده شورانگیز. سمت چپ، عموی شورانگیز
شورانگیز در حین ترک دخانیات. او فقط سیگار خالی بر لب میگذاشت.
شورانگیز زخم خورده
شورانگیز در انتظار اتوبوس
شورانگیز چاقو کش بود
شورانگیز مدتی را به جرم چاقوکشی در زندان سپری کرد
شورانگیز مکابتات زیادی را با دوستان خود در صحراهای دنیا انجام میداد.
شورانگیز و خانواده
دقیقا لحظاتی قبل از وقوع حادثه ی اتوبوس و واژگون شدن شورانگیز
شورانگیز خوار!
شورانگیز تنهایی را دوست داشت. او به تنهایی در ایستگاه صبر میکرد.
شورانگیز علاقه ی زیادی به کار با کامپیوتر داشت.
شورانگیز قابل پیش بینی نبود. او گاهی از پشت خنجر میزد
شورانگیز سوسول بود
شورانگیز دست به قلم بود.
شورانگیز و یکی از بستگان دور
سمت راست: دایی شورانگیز. سمت چپ: پدرخوانده شورانگیز
۴ نظر
امین
ما هیج موقع آدم نبودیم، هیچ موقع :دی
صدرا
اینا رو میبینم، حس میکنم الان بهتر شدیم 😐
ارکین
انصافا ضعیف شدیم! کاش اون کلیپ بازجویی از متهم رو هم میذاشتی! :-))))
صدرا
ندارمش. بده که بهش اضافه کنم 😀