اگه اشتباه نکنم یه مثلی بود که “هرچه بگندد نمکش می زنند ، وای به روزی که بگندد نمک”. تقریباً این شده داستان این روزای من. تازه یکم دارم متوجه این موضوع میشم که خودسانسوری هم چقدر اذیت کننده میتونه باشه. به هرحال، این وبلاگ شاید تنها خروجی افکار خصوصیتر من باشه که حالا بعضیهاشون منتشر میشن، بعضیها بایگانی، بعضی هم بعد نوشته شدن پاک …
در بیرون از اینجا هم میشه گفت دوستهای زیادی دارم و همیشه یکی از دلخوشیهام همین مسئله بوده. بعضی مواقع که حوصله ندارم و میخوام به هیچی فکر نکنم همین تلگرام رو باز میکنم و الکی فقط میحرفم و میخندیم. خوبی دوستهای پسر اونجاشه که تو لحظه زندگی میکنی، دیگه کاری ندارن که چی گفته بودی، چه نیتی پشت این حرفت میتونه یا میتونسته باشه. خوبی دوستهای مونث هم بنظر من به اعتماده؛ یعنی دو طرف از همدیگه مطمئن باشن که فقط “دوستن” و آشنا؛ چون این باعث میشه راحتتر باشی و همش نگران نباشی که رفتار یا حرفت چطور ممکنه تفسیر بشه. خیلی خوبه که دوستام میدونن صمیمت من دلیل خاص دیگه ای نداره و نشونه ای از قصد و هدف دیگه ای نیست. البته شاید برای خیلیها این مسائل مطرح نباشه. اما خب من خودم خیلی واسم مهمه. چون خیلی مسئله سوء برداشت حساسم و میخوام همونی شناخته بشم که هستم، حالا چه خوب و یا چه بد. واسه همین همیشه تو اولین برخوردها بسیار محتاط هستم تا از طرف مقابل مطمئن بشم و همینطور طرف مقابل هم از من مطمئن باشه.
البته جدا از مسئله سوء برداشت، مسئله ناراحت کردن هم همیشه واسم مطرح بوده. شاید یکی از بزرگترین نقاط ضعف من ناراحت کردن اطرافیان باشه. یادمه یک شب مامانم گفته بود فلان چیز رو تو گوشیم نصب کن. منم موقع نصب دیدم حافظه گوشیش پره و نصب نمیشه. رفتارم تند بود و گفتم همش گوشیتون پره و … بعد از رفتارم ناراحت شدم. شب که خواب بود گوشیشو گرفتم که واسش نصب کنم. دیدم زده کلی چیز میز پاک کرده. از قضا یه سری عکسهای شخصی رو هم حالا چه به عمد و چه سهواً پاک کرده. نمیدونم اون شب چطور صبح شد… حالا ادامه ماجرا مهم نیست… مسئله مهمتر اینه که این موضوع رنجوندن اطرافیان اونقدر واسم سنگینه که شاید بخاطر اجتناب ازش تصمیمات احمقانهای هم بگیرم که برخلاف منطق عقلیم باشه. یادمه نزدیک یک سال از اینکه کسی رو ناراحت کرده بودم عذاب وجدان داشتم. خیلیا بهم میگفتن تقصیری نداشتی؛ کاری بود که شده؛ از خودت که مطمئنی، پس خودتو سرزنش نکن و … اما خب نمیشد از ذهنم خارج بشه.
خلاصه اینکه؛ اول، مخاطبین احتمالی آینده، من اگه هر حرفی باشه ترحیج میدم واضح بگم و اصلاً توانایی خوبی در بیان حرفها در لفافه ندارم. یعنی حرفهای منو هیچوقت تفسیر نکنین و هرچی گفتم عیناً منظور همون بوده. لحن نسبتاً گرم منم اخلاق شخصیمه و دلیل یا احساس خاصی پشتش نیست. دوم؛ اگه از اطرافیان من هستین، مجبورم نکنین یوقت کاری کنم که باعث ناراحتیتون بشم. و اگه هم یوقت چنین کاری کردم، بدونین حتماً خیلی مجبور بودم و دیگه جلوی ضرر رو هروقت بگیری فایدس.