بعد از وقایع اخیر و تجاربی که از سفر با اتوبوس به دست اومد، و با توجه به پیشبینیهای آبوهوا کشور، تصمیم گرفتم این سری با قطار برگردم ساری. طبق معلوم این ترم(سوم)، سه و چهارشنبهها کلاس داشتم و قصد داشتم ۴شنبه شب برگردم خونه. ولی خب، خونه کسی نبود و تو زمان برگشت تردید کردم. همین باعث شد که دوشنبه شب بلیط رو آنلاین نخرم یا یکم بیشتر فکر کنم. سهشنبه که از دانشگاه به اتاق برگشتم، سایت راهآهن کشور رو چک کردم و دیدم همین تعلل باعث شد که تمام بلیطهای چهارشنبه (اولولیت زمانی اول من برای برگشت) فروخته بشن. خلاصه بعد از کلی فکر و بالا پایین کردم، تصمیم بر این شد که همون سهشنبه شب برگردم و تاخیر بیش از این جایز نیست.
خلاصه سفر از ۱۰ شب آغاز شد و انتظار میرفت ساعت ۶ صبح به ساری برسم. وقتی وارد کوپه شدم، با حقیقت خیلی تخلی مواجه شدم. به هنگام خرید بلیط، دیدم که سه نوع بلیط وجود دارن. عادی: لوکس و یکی که خفن تر بود بازم. گزینه اول که با یه نگاه چشمی حذف شد. گزینه سوم هم اون ساعتی که قصد حرکت داشتم موجود نبود و انتخابی جز همون لوکس شش نفره نداشتم. واقعیت امر اینکه این دومین تجربه حملونقل قطاری من بود. اول تجربه من برمیگرده به سالها پیش که اگر اشتباه نکنم مسیر نیشابور/مشهد (شاید هم برعکس) رو با قطار رفته بودیم و بسیار لذت برده بودم و تصور من از سفر با قطار تا حد زیادی شکل گرفت. به هرحال، وقتی به کوپه مورد نظر رسیدم، دلیل شکه شدنم این بود که این کوپه هیچ شباهتی با تصورات ذهنی من نداشت و بیشتر شبیه یه انباری بود که شش نفر رو به زور میخوان توش جا کنن. خلاصه در همین ابتدای مسیر بود که به تصمیم خودم منبی بر استفاده از قطار شک کردم، چون آزادی نشستن تو اتوبوس واقعاً بیشتر بود.
اما از حق نگذریم. قطار یه مزیت بزرگی داشت. اینکه تخت داشت و کل مسیر رو راحت خوابیدم. کاری که تو اتوبوس به هیچ وجه نمیتونم انجام بدم. اما حس میکنم اون کوپههایی چهار تخت دارند خیلی باید جالب و راحتتر باشند. و مزیت دیگر هم وجود پریز برق بود که میشد گوشی رو خوب شارژ کنی یا با لپ تاپ فیلم ببینی. اما بخاطر فاصله خیلی کمی که تختها با هم دارن، عملاً نمیشد از لپ تاپ استفاده کرد. البته، فکر میکنم این مشکل هم در کوپههای چهارنفره وجود نداشته باشه.
اما؛ همانطور که نوشتم، طبق برنامه باید ساعت ۶ به ساری میرسیدیم. من هم خوابیدم و ساعت ۵:۴۵ آلارم گذاشتم که خواب نمونم. وقتی بیدار شدم با حجم عظیم برف روبرو شدم و قطار در ایستگاه بود. خیلی عجیب بود، مگه میشد که ساری اینقدر برف اومده باشه؟ از کوپه بیرون اومدم و پرسیدم کجاییم، و پاسخ گرفتم که سوادکوه. حداقل یک ساعت دیگه از مسیر مونده بود و مجدداً خوابیدم. یک ساعت بعد بیدار شدم، همونجا بودیم! باز هم خوابیدم و وقتی بیدار شدم دیگه قطار حرکت کرده بود. خلاصه اینکه بهجای ۶ صبح، ما ۱۰ صبح به ساری رسیدیم و کاشف به عمل اومد که به علت سرف و ریزش شدید برف، یه درختی شکسته بوده و وارد ریل شده بوده و اون رو بست و همین امر باعث این تاخیر چهار ساعته شد. خوشبختانه این حادثه تلفات جانی نداشت!
نتیجهگیری اخلاقی هم اینکه، قطار برای سفرهای طول شب خیلی خوبه که بگیرین بخوابین. اما طول روز، خیر.
نتیجه گیری دوم هم اینکه، بدترین قطارهای کشور مسیر تهران-مازندران هست. فکر کنم رضاشاه تو تک تک همینا خاطره داشته باشه. خود کارخانه سازنده در خوشبینانهترین حالت فکرشو نمیکنه اون قطارها هنوز مشغول حمل مسافر باشن! در مسیرهای به غیر از تهران-مازندران، حملونقل قطاری خیلی هم خوبه.
پ.ن۱: اگه حمل و نقل هوایی رو انتخاب کنم که قطعاً هواپیما سقوط میکنه. ولی میترسم از حمل و نقل دریایی استفاده کنم و دزدان دریایی حمله کنن!