چند وقت پیش به این مسئله فکر میکردم که چرا وقتی تهران هستم ساعات خواب منطقیتری دارم تا وقتی که ساری هستم؟ وقتی خوابگاه هستم عموماً دیگه نهایتاً ۲ شب میخوابم. اما وقتی میرم ساری ۳، ۴ و یا حتی ۵… تو ذهنم دنبال دلیل این ماجرا میگشتم که یه دلیل برجسته به ذهنم رسید: اینترنت!
مسئله اینه که وقتی تهران هستم در خوابگاه اینترنت تقریباً نامحدودی دارم و هر موقع هرکار بخوام انجام میدم. اما وقتی ساری هستم، دانلود یا آپلودها رو باید از ساعت ۱ شب به بعد که اینترنت از لحاظ حجمی نامحدود میشه انجام بدم. برای همین دیگه از ساعت ۱ تازه دیگه یه سری کارها شروع میشن و طبعاً دیگه تا ساعت ۳-۴ زمان خواهند برد.
ولی مسئله ناراحتکنندهتر اینه که روزهایی که ساری هستم حدوداً ساعت ۱۱ از خواب پامیشم. صبحانهام آنچنان مشخص نیست. ناهار رو که خوردم مجدداً میخوابم و تقریباً میشه گفت زندگیم از ساعت ۵-۶ عصر تازه شروع میشه. این امر اصلاً خوشآیند نیست و طبعاً یه دانشجو نباید چنین نوع زندگیای داشته باشه. این موضوع خییلی ناراحتکننده و در عینحال مضحک میتونه باشه که «اینترنت» زندگی افراد رو اینطور به هم بریزه. مطمئناً این مورد فقط در مورد بنده صحت نداره و خیلیهای دیگه رو هم شامل میشه. بهعبارتی، محدودیت اینترنت زندگی، ساعت بدن، تحصیلات، عادات و … جوانان زیادی رو متاثر میسازه.
چندی پیش یکی از اساتید در مورد نقش دولتها و ایدئولوژی و حاکمیت در ایجاد، شکلگیری و یا تغییر فرهنگ میگفت. در حین زمان اون کلاس شاید یکم مسئله واسم ناملموس بهنظر میرسید، اما بعد از این موضوع دیگه خودم کاملاً متوجه شدم. هرچقدر هم که بخواهی رو به جلو پیش بری، ولی نیروهای مختلف هستند که نمیزارن و باعث میشن درجا بزنی. حالا اینترنت که صرفاً یک مصداق بسیار کوچیک هست که واقعاً هم اونقدر مهم نیست و به چشم نمیاد. اما خب، وجود چنین ساعتبندیهایی در ارائه خدمات توسط شرکتهای دولتی، بنظر من جایز نیست و دولت خودش نباید دامن به ایجاد چنین سوءرفتارهایی بزنه.
یه مثال دیگه هم این هم اتاقی ما هستش که یه مدت شبها ساعت ۸-۹ شب میخوابید که دم صبح بیدار بشه و از اینترنت نامحدود خوابگاه (۲ الی۷ صبح) استفاده کنه! اما بعدتر دیگه ساعت ۱۰-۱۱ میخوابه و لپتاپش رو میزاره کنارش. راس ساعت ۹ گوشیش زنگ میخوره، کور کورانه بیدار میشه (بعضی روزها بعد از چند مرتبه زنگ خوردن) و لپ تاپ رو روشن میکنه، دانلودها رو شروع میکنه و مجدداً میخوابه.
خلاصه اینکه، حس میکنم شبیه قایقی بادی هستیم روی دریا، بادها مسیر حرکت مارو تعیین میکنند و از خودمون قدرت خاصی نداریم. یعنی هرچقدر هم پارو بزنی، بار هم بعیده زورت به باد برسه…
پ.ن: گفتم قایق، یاد آهنگ همایون شجریان افتادم بنام «هوای گریه» که توش میخونه «چو تخته پاره بر موج رها رها رها من». الحق که زیباس! لینک دانلودش!