موسیقی حیوانی

امروز تصادفاً به نوشته‌ای برخوردم که بسیار قدیمی بود. این نوشته مربوط به سال ۸۶ فکر می‌کنم بود و در وبسایت گفتگو هارمونیک منتشر شده بود. البته درگیر درس بودم و حوصله خوندن کلشو نداشتم، ولی یه بخشی رو خوندم و بسیار برام جلب توجه کرد. مطلب در مورد نقد موسیقی محسن نامجو بود؛ در اوایل شروع فعالیت موسیقایی ایشون در ایران که خیلی هم سروصدا کرده بود و طرفدار پیدا کرده بود. از قضا جلسه نقد آثار ایشون رو با حضور برخی موسیقیدان‌ها برگزار می‌کنند و با حضور پرشور مردمی مواجه میشن که در همایت از ایشون براومدن … خلاصه این اساتید موسیقی هم کم نمی‌گذران و تا جا داره ایراد میگیرند. این وبسایت هم در ۳ بخش، گزارش‌هایی از اون نشست منتشر کرده و با برخی از این اساتید مصاحبه کرده. یکی از این اساتید، جناب مصطفی کمال پورتراب بودند و اتفاقاً مطلب مربوط به مصاحبه با ایشون رو خوندم و دلم نیومد تهش یه کامنت خودم رو نزارم. بخش هایی از مصاحبه:

مصطفی کمال پورتراب که در این جلسه شرکت داشت، در مورد محسن نامجو گفت:  بچه های کوچک که گاهی شیطنت می کنند را حتما دیده اید، به آنها یک آب نبات میدهند و می خورند و ساکت میشوند!؛ ولی در عین حال یک مطلبی را هم من در این مدتی که در وزارت ارشاد، صداوسیما و دانشگاه تدریس میکردم دیده ام، این بوده که چیزی در وجود ایرانی هست که کمتر در مردم دنیا دیده ام، البته به جز آلمان که بعدا فهمیدم اشتراکات نژادی داریم و آریایی هستیم؛ این نژاد گاهی به ابتکارت جالبی دست میزند. ولی چیزی که این ابتکار را کامل میکند، علم است.

در مورد این آقا هم به مثلی پر معنی اشاره میکنم که می گویند، آدم به سگ مرده لگد نمیزند. این مثل، خیلی عمق دارد؛ وقتی این تعداد جوان توجهشان به جوانی مثل آقای نامجو جلب میشود، این دارای ارزشهایی است، البته نمیخواهم بگویم موسیقی ایشان با ارزش است ولی ایشان بالاخره کاری کرده که جوانان را جذب کرده؛ منتها اگر ایشان از راه علمی جلو برود و تجربیاتی که از طریق علم قابل دریافت هست را به او بدهند. مثلا ایشان در جایی به پنج نتی بودن گام بلوز اشاره کرد که من دیدم بچه ها ناراحت میشوند، مطرح نکردم، موسیقی بلوز پنتاتونیک نیست.

بنابراین اگر دستگاه های اجرایی راه درست را بروند و این جوانان که مانند فرزندانشان هستند را مورد تعلیم قرار دهند و کلاسهایی را برایشان برپاکنند و تشویقشان کنند، اینها ممکن است کسانی شوند که در آینده حتی مورد احترام دنیا قرار بگیرند. من خبر دارم که جوانانی در ایران، از شب تا صبح مینشینند و موسیقی کار میکنند منتها زور میزنند، چون وقتی کسی چیزی را بلد نیست، صد راه را میرود تا راهش را پیدا کند، تقسیری ندارند، امکانات فراهم نیست.

این ادبیات و این لحن کوبنده رو واقعاً از یک فرد صاحب نام در عرصه هنر انتظار نداشتم. البته ایشون گویا در سال ۹۵ فوت کردند و روحشون شاد. ولی برای خودم می‌نویسم که این «سگ مرده» ای که کسی بهش لگد نمی‌زند و اگر تشویق و تربیت شوند «ممکن است کسانی شوند که در آینده حتی مورد احترام دنیا قرار گیرند»، الان برای خود کسی شده و از قضا مورد احترام دنیا هم قرار گرفته و غیرفارسی زبانان به پای کنسرت‌هایش مینشینند. لینک زیر بخشی از رزومه همین سگ مرده‌ است که در سایت شخیصش قرار گرفته.

https://shrinktheweb.snapito.io/v2/webshot/spu-ea68c8-ogi2-3cwn3bmfojjlb56e?size=800×0&screen=1024×768&url=http%3A%2F%2Fwww.mohsennamjoo.com%2Fbio%2F

البته الطاف این بزرگان به ایشون طولانی‌تر بوده و در چندین بخش منتشر شده. که این همه موضع‌گیری در برابر «اثری که ارزشی ندارد» خودش طنز و پارادوکس بزرگیه.

اگر احیاناً مایل به خواندنشان هستید:

نامجو از نگاه منتقدان ۱

نامجو از نگاه منتقدان ۲

نامجو از نگاه منتقدان ۳

محسن نامجو و دلیل موفقیتش

توسط:‌ صدرا
بدون برچسب

اولین دیدگاه را بنویسید