معمولاً تو یه برهههایی از زندگی خیلی ذهن فعالی پیدا میکنم، مثل همین چند هفته پیش که کلی ایده برای فکر کردن و نوشتن داشتم. ولی خب، بعدش یهو دچار رکود فکری میشم، مثل الان. ذهنم بسته میشه، به چیزی نمیتونم فکر کنم، روزها الکی شب میشن و شبها هم روز. نه کتاب، نه درس، نه صحبت مفید، نه فکر، نه فیلم، و حتی موسیقی هم خیلی کمتر از قبل.
خلاصه که امتحانات هم در آستانه شروع شدن هستن و با این وضع، حتی حوصله درس خوندم هم ندارم. ولی خب این هم طبیعیه، عموماً در ایام امتحانات و فشار درسی، کمتر فکر و نوشته داشتم و الان هم قضیه همینه.
الان هم کاملاً حس میکنم که این نوشته رو هم به زور و انگیزه دارم مینویسم و یهچیز کاملا مزخرفی شده. پس جلو ضرر رو هروقت بگیری فایدهس. همیشه نباید حرفی برای گفتن داشت. بهتره که بخوابم.