مبادا عقلت از چشمت نقل مکان کند!
همین الان با چیزی برخورد کردم که باعث شد بیام اینجا بنویسم. اینستاگرام میچرخیدم، یه صفحه عکسی گذاشته بود با این مضمون که «منم سفر میرم، بیرون غذا میخورم، پارتی میرم و خوش میگذرونم … ولی همشو تو این رسانههای اجتماعی به اشتراک نمیذارم.».
طبعاً این نوشته خیلی باب میلم بود. چون شدیداً مخالف بیرون ریختن زندگی شخصی تو محیط مجازیام. البته اگر تمام دایره دوستان و اطرافیانت در این محیطهای مجازی در واقع همون دوستان و بستگان واقعی باشن، شاید بشه بیشتر با قضیه کنار اومد. اما این معضل امروزی که هرکس میخواد واسه خودش یه تریبون باشه و دنبالکننده بیشتری داشته باشه، و از سمت دیگه ریز به ریز زندگیش رو اینجاها و برای افراد ۷ پشت غریبه اشتراک می ذاره، واسم قابل پذیرش نیست. بنابراین ۲ مشکل داریم. اول اشتراکگذاری محتویات خصوصی. دوم دایره دنبالکنندگان.
خلاصه که خواستم کامنتها رو بخونم و انرژی بگیرم. ولی متاسفانه شکه شدم! عموم کامنتها مخالف بودن! میگفتن رسانه اجتماعی واسه همینه. دوست داریم شادیها رو به اشتراک بذاریم. من دوست دارم ثانیه به ثانیه زندگیمو اونجا بذارم، کسی مشکلی داره فالو نکنه!
البته اون مورد آخر راست میگه. واقعاً مشکل اصلی اینه که به افراد بها داده میشه. وقتی یکی مثل اون محتادا نمیگیرن رو فالو میکنن و بازخورد مثبت میگیره، طبعاً کارشو ادامه میده. والا توله سگ رو اگه یه کار بدی بکنه بزنی تو سرش،تکرار نمیکنه. ولی اگر بهش پاداش بدی، بازم انجام میده. چرا مادامی که این افراد بازخورد مثبتی دریافت میکنند، تغییری در کارشون ایجاد کنن؟ پس مشکل نه خود اون فرد،بلکه اطرفیان هستن که بهش بها میدن.
ولی واسم سواله و عجیبه که چرا اینطوری شد؟ چی شد که ارزشها به اینجا رسید؟ یادمه یه زمانی فیسبوک خیلی محبوب بود. اون موقع دانشجوی کارشناسی بودم. همیشه تو فیسبوک بودیم و خیلی خیلی خوش بودیم. واقعیت اینه که اونجا نظریه علمی نمیدادیم، ولی خودمون بودیم! این خودمون بودن الان برام خیلی مهمه. بهنظرم امروز دیگه تو این رسانهها کسی خودش نیست. همه میخوان یه شخصیت بهقول معروف پرداخته شده و ترتمیز تر از خودشون نشون بدن. تو فیسبوک کسی سعی نمیکرد بره آتیله عکس خفن بگیره که اشتراک بذاره، لوکیشن پستها اونقد مهم نبودن، رو هر عکس ۱۰۰ تا افکت نمینداختیم که خوشگلتر بشن. مهمتر از همه اینکه: کارمون فقط ارسال عکس نبود! با متن سروکار داشتیم. با حرف. احساس. ایده. محتوا. ولی الان تو اینستاگرام چه خبره؟ از تمام فید دوستان و اشنایانمون طی یک هفته اخیر، چند مورد کاربردی و مفید خارج میشه؟
یه جکی بود که طرف میگه والا اینستا رو باز میکنم همه یا سفر هستن، یا پارتی، یا رستوران دارن غذا میخورن، انگار فقط منم که بدبخت نشستم خونه!
خلاصه که این رسانهها امروز شدن بخشی از زندگی اجتماعی ما. کل این نوشته دوست داشتم مربوط به زندگی اجتماعی این روزهای من بشه. ولی فقط به یک موضوع پرداختم. البته موضوع مهمی بود.
یادمه سالها پیش یه نوشتهای تو همین وبلاگ داشتم که چرا ارزشها جابجا شدن. عموماً این تصور رو داریم کار خوب باید پاداش و بازخورد مناسب داشته باشه. ولی دنیا طوری شده که وقتی کاری که میدونی درسته رو انجام میدی، بازخور مناسبی نمیگیری. از سوی دیگه، عملا میبینی کاری که میدونی اشتباهه، داره بازخورد بسیار مثبت و مطلوبی دریافت میکنه. به این شک کرده بودم که چرا ارزشها عوض شدن. آیا خوبیها خوبن؟ خوبیها بد شدن؟ شاید هم بدیها خوب شدن.
واقعیتش فکرم خستهس. حال ندارم بیشتر فکر کنم و بیشتر بنویسم. فکر کردن به این موارد آزارم میده